سیگارم چه خوب درک می کند مرا...
وای که چه زیبا کام میدهد...
این نو عروس هر شب تنهایی هایم...
لباس سپیدش را تا صبح برایم می سوزاند...
... و من تا صبح بر لبانش بوسه می زنم...
... ... ... ... ... ... چه لذتی می بریم از این همخوابگی...
... او از جان مایه می گذارد و...
من از عمر...
هر دو می سوزیم به پای هم...
تو کجایی سهراب؟؟؟
آب را گل کردند...چشم ها را بستند...
و چه با دل کردند...
وای سهراب. کجایی آخر؟؟؟
زخم ها بر دل عاشق کردند
خون به چشمان شقایق کردند
کجایی آخر؟؟؟ که همین نزدیکی عشق را دار زدند
همه جا سایه ی دیوار زدند...
صبر کن ... قایقت جا دارد؟؟؟؟
من هم از همهمه ی داغ زمین بیزارم...