درد عشق و انتظار
دارم زان شب يادگار
در آن شب سرد پاييز
آهنگ سفر ميكردي
از رهگذري محنت خيز
ديدم كه گذر ميكردي
درد عشق و انتظار
دارم زان شب يادگار
لا لا لا لا لا لالا لا لا لا
تو رفتي و دلم غمين شد
قرين آه آتشين شد
ازآن شبي كه برنگشتي
جهان كه شادي آفرين بود
به چشم من غم آفرين شد
از آن شبي كه بر نگشتي
لا لا لا لا لالا لالا لا لا
در آ ن شب سرد پاييز
آهنگ سفر ميكردي
از رهگذري محنت خيز
ديدم كه گذر ميكردي
از آن شب سرد خزان شبها گذشته
داستان باده و مينا گذشته .
روزگاري بر من تنها گذشته
تو رفتي و دلم غمين شد
قرين آه آتشين شد
از آن شبي كه برنگشتي
جهان كه شادي آفرين بود
به چشم من غم آفرين شد
از آن شبي كه برنگشتي
لا لا لا لالا لالا لا لا
از آن شبي كه برنگشتي.



پنج شنبه 30 / 4 / 1390برچسب:, |

شد خزان گلشن آشنايي
باز هم آتش به جان زد جدايي
عمر من اي گل. طي شد بهر تو
وز تو نديدم جز بد عهدي و بي وفايي
با تو وفا كردم تا به تنم جان بود
عشق و وفاداري با تو چه دارد سود
آفت خرمن مهر ووفايي
نوگل گلشن جورو جفايي
از دل سنگت...آه
دلم از غم خونين است
روش بختم اين است
از جام غم مستم
دشمن مي پرستم
تا هستم
تو و مست ازمي به چمن
چون گل خندان از مستي بر گريه من
با دگران در گلشن نوشي مي
من ز فراقت ناله كنم تا كي؟
تو و اين چون ناله كشيدن ها
من و گل چون جامه دريدنها
ز رقيبان خواري ديدنها
دلم از غم خون كردي
جه بگويم چون كردي
دردم افزون كردي
برو اي از مهر و وفا عاري
برو اي عاري ز وفاداري
كه شكستي چون زلفت عهد مرا
دريغ و درد از عمرم
كه در وفايت شد طي
ستم به ياران تا چند
جفا به عاشق تا كي؟
نمي كني اي گل يكدم يادم
كه همچو اشك از چشمت افتادم
گرچه ز محنت خوارم كردي
با غم و حسرت يارم كردي
مهر تو دارم باز
بكن اي گل با من
هرچه تواني ناز
كز عشقت ميسوزم باز



پنج شنبه 29 / 4 / 1390برچسب:, |

همه شب نالم چون ني
که غمي دارم،که غمي دارم
دل و جان بردي امّا
نشدي يارم ،يارم
با ما بودي،بي ما رفتي
چون بوي گل به کجا رفتي
تنها ماندم،تنها رفتي
چو کاروان رود،فغانم از زمين، بر آسمان رود
دور از يارم، خون مي بارم
فتادم از پا ز ناتواني، اسير عشقم، چنان که داني
رهايي غم نمي توانم، تو چاره اي کن، که مي تواني
گر ز دل بر آرم آهي
آتش از دلم ريزد
چون ستاره از مژگانم
اشک آتشين ريزد
چو کاروان رود،فغانم از زمين، بر آسمان رود
دور از يارم، خون مي بارم
نه حريفي تا با او غم دل گويم
نه اميدي در خاطر که تو را جويم
اي شادي جان، سرو روان، کز بر ما رفتي
از محفل ما، چون دل ما، سوي کجا رفتي
تنها ماندم، تنها رفتي
به کجايي غمگسار من؟، فغان زار من بشنو باز آ، باز آ
از صبا حکايتي ز روزگار من بشنو باز آ،
باز آ سوي رهي
چون روشني از ديده ما رفتي
با قافله باد صبا رفتي
تنها ماندم
تنها رفتي



پنج شنبه 28 / 4 / 1390برچسب:, |

شذ خزان گلشن اشنایی
باز هم اتش به جان زد جدایی
عمر من ای گل طی شد بهر تو
وز تو ندیدم جز بد عهدی و بی وفایی
با تو وفا کردم
تا به تنم جان بود
عشق و وفاداری
با تو چه دارد سود
آفت خرمن مهر و وفایی
نوگل گلشن جور و جفایی
از دل سنگت اه ه ه ه ه
دلم از غم خونین است
روش بختم این است
از جام غم مستم
دشمن میپرستم
تا هستم
چون گل خندان از مستی بر گریه ی من
با دگران در گلشن نوشی می
من ز فراغت ناله کنم تا کی
تو و نی چون ناله کشیدنها
منو گل چون جامه دریدن ها
ز رقیبان خواری دیدنها
دلم از خون کردی
چه بگویم چون کردی
دردم افزون کردی
برو ای از مهر و وفا عاری
برو ای عاری ز وفاداری
که شکستی چون زلفت عهد مرا
دریغ و درد از عمرم
که در وفایت شد طی
ستم به یاران تا چند؟
جفا به عاشق تا کی؟
نمیکنی ای گل یک دم یادم
که همچو اشک از چشمت افتادم
آه از دل تو
گرچه ز محنت خوارم کردی
با غم و حسرت یارم کردی
مهر تو دارم باز
بکن ای گل با من
هر چه توانی ناز
هر چه توانی ناز
کز عشقت می سوزم باز !



پنج شنبه 27 / 4 / 1390برچسب:, |

تا نهال عشق را با اشک پروردیم ما
بر سپهر سرفرازی سر بر آوردیم ما
آبروی عشق را در چهر زرد ما نگر
روشنی بخش جهان از آتش دردیم ما
میگدازیم از شرار عشق و میبازیم جان
کم نکرده است این چنین سودا ، ولی کردیم ما

مستی ما را خماری نیست غیر از نیستی
سر خوش از صهبای درد عشق پروردیم ما
جان پاکیم و نداریم الــفــتی با خاکیان
چون زمین با خاکساری آسمان گردیم ما
بسته پیمان جان مابا آتش سوزان دل
گرچه خود افسرده چون خاکستر سردیم ما

از جوانی جز غباری نیست ما را در نظر
در پی این کاروان سر گشته چون گردیم ما
جان غم پرورد ما یکدم ندید آسودگی
عاشقان را کاروان سالار از این دردیم ما
شعر درد انگیز باشد آتش افروز جهان
شیوه ای شیواست "گلشن " اینکه آوردیم ما



پنج شنبه 26 / 4 / 1390برچسب:, |

خیال آمدنت دیشبم به سر می زد

نیامدی که ببینی دلم چه پر می زد

به خواب رفتم و نیلوفری بر آب شکفت

خیال روی تو نقشی به چشم تر می زد

شراب لعل تو می دیدم و دلم می خواست

هزار وسوسه ام چنگ در جگر می زد

زهی امید که کامی از آن دهان می جست

زهی خیال که دستی در آن کمر می زد

دریچه ای به تماشای باغ وا می شد

دلم چو مرغ گرفتار بال و پر می زد

تمام شب به خیال تو رفت و می دیدم

که پشت پرده ی اشکم سپیده سر می زد



پنج شنبه 25 / 4 / 1390برچسب:, |

 

دلتنگ تو ام یارا افسوس نمی دانی



ویران تو ام یارا افسوس نمی خوانی



با یاد تو خوش بودن آخر که شود راضی؟



با یاد تو و بی تو ! آخر چه شکیبائی ؟



دل را به کجا رانم بی مستی و میخواری



سرمست تو ام یارا ای کاش که باز آئی



این سلسله زلفان با دست بیاشوبی



کاین چشم خمار من با اشک نیالائی



این قلب پریشان را با خنده بیاسایی



وین اشک دو چشمان را با مهر فرا رانی



ای خواب تو تنها یار در بستر تنهائی



ای کاش که بازآیی ای کاش که باز آیی



پنج شنبه 24 / 4 / 1390برچسب:, |

((پرواز))

پرواز می­کنم،

 به پشت ابرها.

 

 خورشید را خواهم دید،

گرم خواهم شد،

 

پرواز را یادم هست.

 

نه بالم شکسته بود،

نه پایم در بند.



پنج شنبه 23 / 4 / 1390برچسب:, |

ميروم و نميرود از سر من هواي تو


هواي تو....


داده فلك سزاي من تا چه بود سزاي تو


سزاي تو.....


ميروم و نمي رود نام تو از زبان من


ده كه نمي پرسي از كسي نام من و نشان من





ديگر به لب نيا رم حديث آشنايي


شكسته در گلويم نواي بي نوايي


نواي بي نوايي .....


فتاده هستي من به كام نا مرادي ي ي...


ز چهره ام تو گويي پريده رنگ شادي ي ي....


ميروم و نميرود از سر من


از سر من......





ميروم و نميرود از سر من هواي تو


هواي تو....


داده فلك سزاي من تا چه بود سزاي تو


سزاي تو.....


ميروم و نمي رود نام تو از زبان من


ده كه نمي پرسي از كسي نام من و نشان من





كنون كه مي فريبد مرا سراب هستي


دووم عنان دل را دهم به عشق و مستي


دهم به عشق و مستي.....


اين كه شد از عشق و وفا زير و زبر هستي من


هستي من ....


راز دل زار مرا كرده عيان مستي من



پنج شنبه 16 / 4 / 1390برچسب:, |

كردي آهنگ سفر اما پشيمان ميشوي
چون به ياد آري پريشانم پريشان ميشوي

گر به خاطر آوري اين اشك جانسوز مرا
آنچه من هستم كنون در عاشقي آن ميشوي

سر به زانو گريه هايم را اگر بيني به خواب
چون سپند از بهر ديدارم شتابان ميشوي

عزم هجران كرده اي شايد فراموشم كني
من كه ميدانم تو هم چون شمع گريان ميشوي

گر خزان عمر ما را بنگري با رفتنت
همچو ابر نوبهاران اشكريزان ميشوي

بشكند پيمانه ي صبرم ولي در چشم خلق
چون دگر خوبان تو هم بشكسته پيمان ميشوي

بينم آنروزي كه چون پروانه بهر سوختن
پاي تا سر آتش و سر تا به پا جان ميشوي

مرغ باغ عشقي و دور از تو جان خواهم سپرد
آنزمان بي همزبان در اين گلستان ميشوي



جمعه 15 / 4 / 1390برچسب:, |

 

هنوز بی وفایی نکرده ام که به من میگویی بی وفا

 


من قلبی دارم عاشق ، پاک و بی ریا

 

 



جمعه 15 / 4 / 1390برچسب:, |

بی تو، مهتاب‌شبی، باز از آن کوچه گذشتم،
همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم،
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم،
شدم آن عاشق دیوانه که بودم.

در نهانخانة جانم، گل یاد تو، درخشید
باغ صد خاطره خندید،
عطر صد خاطره پیچید:

یادم آمد که شبی باهم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم.

تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت.
من همه، محو تماشای نگاهت.

آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه‌ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ

یادم آید، تو به من گفتی:
از این عشق حذر کن!
لحظه‌ای چند بر این آب نظر کن،
آب، آیینة عشق گذران است،
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است،
باش فردا، که دلت با دگران است!
تا فراموش کنی، چندی از این شهر سفر کن!

با تو گفتم:‌ حذر از عشق!؟ ندانم!
سفر از پیش تو؟ هرگز نتوانم،
نتوانم!

روز اول، که دل من به تمنای تو پر زد،
چون کبوتر، لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی، من نه رمیدم، نه گسستم،

باز گفتم که : تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم، نتوانم!

اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب، ناله ی تلخی زد و بگریخت

اشک در چشم تو لرزید،
ماه بر عشق تو خندید!

یادم آید که : دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم.
نگسستم، نرمیدم.

رفت در ظلمت غم، آن شب و شب‌های دگر هم،
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم،
نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم


بی تو، اما، به چه حالی من از آن کوچه گذشتم!



جمعه 15 / 4 / 1390برچسب:, |

شكي به چشم و در دلم آهي نمانده است
ديگرا مرا ز عشق گواهي نمانده است

در چشم بي فروغ من از رنج انتظار
غير از نگاه مانده به راهي نمانده است

در سينه سر چرا نكشم چونكه بر سرم
جز سايه هاي بخت سياهي نمانده است

در دوره اي كه عشق گناه است بر دلم
جز جاي داغ مهر گناهي نمانده است

نوري زمهر تو نيست به دلهاي دوستان
لطفي دگر به جلوه ي ماهي نمانده است

در باغ خشك دوستي اي باغبان عشق
از گل گذشته برگ گياهي نمانده است

شور و حلاوتي ز كلامي نديده ام
شوقي و جذبه اي به نگاهي نمانده است

حسرت كشي ببين كه دگر از وجود من
جز ناله هاي گاه به گاهي نمانده است



جمعه 15 / 4 / 1390برچسب:, |

 

 

بارانی

با همه ی بی سر و سامانی ام
باز به دنبال پریشانی ام

طاقت فرسودگی ام هیچ نیست
در پی ویران شدنی آنی ام

دلخوش گرمای کسی نیستم
آمده ام تا تو بسوزانی ام

آمده ام با عطش سال ها
تا تو کمی عشق بنوشانی ام

ماهی برگشته ز دریا شدم
تا که بگیری و بمیرانی ام

خوب ترین حادثه می دانمت
خوب ترین حادثه می دانی ام؟

حرف بزن! ابر مرا باز کن
دیر زمانی است که بارانی ام

حرف بزن، حرف بزن، سال هاست
تشنه ی یک صحبت طولانی ام

ها به کجا میکشی ام خوب من ؟
ها نکشانی به پشیمانی ام

 

 



جمعه 15 / 4 / 1390برچسب:, |

من هر روز و هر لحظه نگرانت می شوم که چه می کنی !؟
پنجره ی اتاقم را باز می کنم و فریاد می زنم
تنهاییت برای من ...

غصه هایت برای من ...

همه بغضها و اشكهایت برای من ..
بخند برایم بخند
آنقدر بلند
تا من هم بشنوم صدای خنده هایت را...

صدای همیشه خوب بودنت را......



جمعه 8 / 4 / 1390برچسب:, |

مرا به تو بد عادت کرده

بی تو می بارد

روز و شب

بی خستگی

وقتی خودت نیستی،

باران هست

چقدر این دوست داشتن های بی دلیل ... خوب است!

مثل همین باران بی سئوال

که هی می بارد...

که هی آرام و شمرده و شمرده می بارد!!

با ابر ها چه غصه پنهانی ست؟

این عصر چند شنبه بارانی ست؟

وقتی که می بُریم مدام از هم

این عشق نیست، چاقوی زنجانی ست

آمدن را

از باد و باران بیاموز

رفتن را

از دل من

....!

 



دو شنبه 4 / 4 / 1390برچسب:, |

باید فراموشت کنم

چندیست تمرین می کنم

من می توانم ! می شود !

آرام تلقین می کنم

حالم ، نه ، اصلا خوب نیست ....

تا بعد، بهتر می شود ....

فکری برای این دلِ آرام غمگین می کنم!

من می پذیرم رفته ای

و بر نمی گردی همین !

خود را برای درک این ،

صد بار تحسین می کنم

کم کم ز یادم می روی

این روزگار و رسم اوست !

این جمله را با تلخی اش ،

صد بار تضمین میکنم



دو شنبه 4 / 4 / 1390برچسب:, |