عمرم تموم شد !

 

روزگارم سوال شد !

 

دلتنگی ام خنده دار شد ! 

 

خاطراتم رویا شد !

تنهایم یادگار شد ؟!

 

   31مردادتولدم بود.....

 

یادمه همیشه بهش میگفتم برام مهم نیست اگه کسی یادش بره روزه تولدمو

بهش میگفتم اخه معیار دوست داشتن که این نیست

هرکسی ممکنه فراموش کنه روز تولده عشقشو

اما.....

حالا میفهمم دروغ میگفتم

حالا...........

میفهمم..........

مهمه........

اگه مهم نبود تمام روزو منتظرنبودم

تا بهم تبریک بگه

حالا

میفهمم

اون حرفم یعنی عزیزم

میدونم

میدونم روزتولدمو فراموش میکنی

اما

ذره ای شک نکن

من فراموش کنم

فراموش کنم

که هنوز عاشقتم

حالا میفهمم

معنی اون حرفم

یعنی


من میدونم تویادته میره روز تولدمو

اما

توناراحت نشی یه وقت اگه یادت رفت

اره

حالا میفهمم

اما

یعنی اونم

نمیدونم......

حالا که اون نبود

بهم بگه

خودم

خودم میگم

به جای اون

میدونی...

خیلی سخته

تمام روز تمام دنیا

تولدتو بهت تبریک بگن

اما...

اونیکه دوستش داری

یادش بره

شایدم

نمیدونم شاید یادش بود

اما...

نمیدونم!!!


دست نوشته ی قلب تنهای

 



 

 

 

 

 

 

 

    

 

 



پنج شنبه 31 / 5 / 1390برچسب:, |

دلهرهء من از امروز و فردا نبود !

دلهرهء من آسمان سیاه نبود !

دلهرهء من از برگای پاییزی نبود !

دلهرهء من از سرمای زمستان نبود !

دلهرهء من از نا رفیقان و رفیقان نبود !

دلهرهء من از دیوارهای ترک خورده نبود !

 

آری دلهرهء من از تنهاییم بود !

دلم حق داشت که دلهره داشت !؟

.....!؟



پنج شنبه 30 / 5 / 1390برچسب:, |

همیشه

وقتی ازش میپرسیدم

چرا اینقدر عاشقتم

میخندید

میخندیدو میگفت

چون

چون تو دیوونه ای

منم میخندیدمو فریاد میزدم

اره

دیوانه ام

دیوانه ی تو

اونم میخندید.....

اما.......

امااون رفت....

انگار یادش رفته بود که دیونش اینجا منتظرشه ......

رفت ........

انگار یادش رفته من هنوز دیوونشم...

رفت ویادش رفت دیوونگی میکنم

حالا...

میخوام فریاد بزنم

آهاااااااااااااای

مگه نمیگفتی دیوانه ام

برگرد.........

آآآآآآآهاااااااااااااااااای

مگه خودت نمیگفتی دیوانه ام

آهااااااااااای

بیوفا

نیای میمیرم....

برگرد

خواهش میکنم

فقط.......

برگرد

توفقط برگرد

اونوقت.........

اونوقت منم

قسم میخورم

قسم

به

دیوانگی ام...........

دیگه دیوونگی نکنم

عشقم .....

فقط ....

فقط برگرد..........

 

 

دست نوشته هاي قلب تنها



پنج شنبه 29 / 5 / 1390برچسب:, |

 

دلهرهء نبودن و ندیدنت !

 

غم و تو دلم فریاد میزنه !

 

تو کوچه هایه تاریک و سیاه !

 

نبودنه دستات تو دستام  !

 

مرا دیوانه کرده !

 

تو چه کرده با این دل ؟

 

تو مرا دیوانه کردی !

 

حال که مرا دیوانه کردی !

 

بیا با من دیوانگی کن .

 

بیا نترس منو تو دیوانه ایم !؟

دیوانه ایم همچو ...؟!



پنج شنبه 28 / 5 / 1390برچسب:, |

 

ثانیه ها رو لعنت می کنم !

 

دقایق رو نفرین می کنم !

 

عاشقی رو انکار می کنم !

 

دورغ و افسانه می کنم  !

تا تنهایم رقم بخورد ؟!



پنج شنبه 27 / 5 / 1390برچسب:, |

 

 
من فکر چشمای تو ام ، توبیخیال قلب من
با من بمون ، تنها نرو ، قید همه چی رو نزن

دیگه فکر نمی کنم ، که یه روزی بر می گردی
به چه قیمتی منو ، به خودت وابسته کردی

ان قدر غمم زیاده که دارم می سوزم این جا
ولی تو خیالتم نیست که دارم می میرم این جا

قلب من آروم نمی شه ، از روزی که رفتی بی من
دیگه برگشتی نداره ، می دونم دلگیری از من

 



پنج شنبه 26 / 5 / 1390برچسب:, |

 

نگرانم ؟!

 

نگرانم از خودم ؟

 

نگرانم از تو ؟

 

نگرانم از فردا ؟

 

نگرانم از تنهایی ؟

 

هه نگرانم از نگرانی

 

این همه نگرانی ؟

 

 حقمه دیگه نمی خوام شرمنده دلم بشم !

 

خدایا نگرانم از این عشق !

 

با اینکه نگرانم !

 

با اینکه دیونه ام میخوام بگم !

 

خدایا دوسش دارم !

... ...!؟



پنج شنبه 25 / 5 / 1390برچسب:, |

 

گریه ام واسه بودنت  نبود !

 

دلتنگی ام واسه بودنت نبود !

 

بغض ام واسه بودنت نبود !

 

اشکام  واسه بودنت نبود!

 

سوالام واسه بودنت نبود !

 

بی کسیم واسه بودنت نبود !

 

هه اینا واسه نبودنه تو بود .

 

عشقم ...!

 

کاش که کاش نبود !

تو بودی و این حال و روز من نبود...!



پنج شنبه 24 / 5 / 1390برچسب:, |

در تنهایم تنها ماندم !

در فردایم امروز ماندم !

در سرابم بی آب ماندم !

در هق هق ام بغض کردم !

در دلهره ام بی تاب شدم !

در تاریکی شبم بی فانوس ماندم !

در دوست داشتنه تو جا ماندم !؟



پنج شنبه 23 / 5 / 1390برچسب:, |

 

خدایا گریه واسه من !

 

خنده برای تو !

 

خدایا صحرا واسه من !

 

دریا واسه تو !

 

خدایا مهتاب واسه من !

 

آفتاب واسه تو !

 

خدایا شب واسه من !

 

روز واسه تو !

 

خدایا بغض آه واسه من !

 

... واسه تو !

 

خدایا کفر واسه من !

 

صبر واسه تو !

 

خدایا دو رنگی ها واسه من !

 

یک رنگی ها واسه تو !

 

خدایا آدمکات واسه من !

 

آدمات واسه تو !

 

خدایا ! خدایا ! خدایا !

 

از این همه تبعیض !

 

 از این همه قسمت !

 

از این همه حکمت !

خسته نشدی ؟



پنج شنبه 22 / 5 / 1390برچسب:, |

 

مجنون و فرهاد نکردم !

 

لیلی و بیدار نکردم !

 

شعار عاشقی نمیدم !

 عاشقی می کنم !

 

بغضم و گریه می کنم !

 

ترانه رو غزل می کنم !

 

دلتنگی رو بیدار می کنم !

 

الهام و از فردا می گیرم !؟

 

و امروز باهاش زندگی می کنم

 

اشکامو خاطره نکردم !

 

خاطرمو افسانه نکردم !

کاش که کاش نبود و این حال روز من نبود ؟

 



پنج شنبه 21 / 5 / 1390برچسب:, |

 

یک دنیایه زیبا !

 

یک نقاب شوم !

 

یک آسمون کبود !

 

یک شهر پر ازگناه ، ولی ازرویه عادت !

 

 یک ...!

 

یک عشق پولکی یا همون هرزهء آهن پرست !

 

یک بغض !

 

یک آه !

 

یک جیب خالی !

 

یک رویا برباد رفته !

 

یک کابوس !

 

یک لحظه تنهایی !

 

یک گربه سیاه !

 

یک اتاق خالی !

 

یک برگه سفید !

 

یک مداد شکسته !

 

یک چشمه ، ولی گل آلود !

 

یک دنیایه همیشه سراب !

 

یک یار همیشه قدیمی ( کاش )

 

یک لحظه انسان بودن !

 

یک خداحافظی تا ابدیت !

خداحافظ دنیایه کثیف من !

 

 



پنج شنبه 20 / 5 / 1390برچسب:, |

این خیابون رنگ غم دارد !

این جوی رنگ خون دارد !

این هوا بویه تنفردارد !

این آسمان رنگ گریه دارد !

این قلبم رنگه تنهایی دارد !

این دلم هوایه رفتن دارد !

من میروم...!

 

 



پنج شنبه 19 / 5 / 1390برچسب:, |

تنها تر از خدا شدم !

ثابت می کنم ؟!

نه پدرم گریه می کند !

نه مادرم زاری می کند !

وقتی بدانند هر لحظه ام را !؟

به فکر هم آغوشی دیگر گذراندم !

که برای تنها نبودنم التماس کنم !

که باکره ایم را در آغوش دیگری انداختم !؟

که مادرم ناپاک تر از کفش هایت شدم !

که عشقم هر لحظه دختری را به رخم کشد !

که پدرم برایت رفتم که بزرگ شوم ... ؟!

رفتم که کسی شوم ...!؟

شدم ... نگو... نپرس ... شدم...؟!

تنها تر از خدا شدم ...؟!

 

 

 

 



پنج شنبه 18 / 5 / 1390برچسب:, |

از این سکوت !

از این دل !

از این ثانیه ها  !

از این تنهایی !

از این هق هق ها !

از این غرور بر باد رفته !

از این دنیای کثیف  !

از این شهر شلوغ !

از این بغض کهنه !

از خودم  ؟!

از این گناهی که سرتا سر وجودم را گرفته !

از این کلمات بی معنی !

از این دختر بچه های که دیگه باکره نیستن !

از این روزگاری که با من دشمن شد !

دیگه خسته شدم  !

 

 

 

 

 



پنج شنبه 17 / 5 / 1390برچسب:, |

یه جنگل پر از درخت !

یه هوا پر از انرژی !

یه عالمه کبوتر پر از فریاد !

یه قناری بی صدا !

یه دل کوچک !

یه آسمان آبی !

یه ترانه بی واژه !

یه نت بی اجازه !

یه عشق  ؟!

یه نفس ؟!

یه عمر خاطره  ؟!

یه نفس از روی دلتنگی !

نمیدونم عاشقم یا عاشق شدم  !؟

هه هه...؟!

یا شایدم شعار عاشقی میدم !

تمام و دیگر هیچ...؟!

 



پنج شنبه 16 / 5 / 1390برچسب:, |

و

 

حال

 

به جای دل بستن

 

یخ بسته ام

 

آآآآآآآهای روی احساسم پا نگذاری

 

لیز میخوری



پنج شنبه 15 / 5 / 1390برچسب:, |

گاه گاهی دلم برایت تنگ میشود

 

و

 

تو نیستی من میمانم

 

و

 

زمان که عبورش همچو باد است



پنج شنبه 14 / 5 / 1390برچسب:, |

در دل امید دارم و در سر هوای دوست

من طوطیای چشم کنم خاک پای دوست

از من به دور گشتم و از خویشتن تهی

جز آرزوی نیک ندارم برای دوست

گویندانتظار بسی سخت و مشکل است

من در به در شدم که بیابم سرای دوست

هر محفلی برفتم و هر مجلسی شدم

تا بشنوم ز نای کسی من نوای دوست

با یاد دوست هر سحرم شام می شود

ای کاش بشنوی کلام مرا ای خدای دوست

از شعله فراق شدم پاک و سوختم

یک ذره مانده از من و آن هم فدای دوست

جز نام دوست نیست روان بر زبان کنون

چون یک امیر هست بر این دل هو ای ...



پنج شنبه 13 / 5 / 1390برچسب:, |

نگاهم میکنی اما به سردی

نه تنها من،تو هم دنیای دردی

مخواه از من گناهت را ببخشم

تو می دانی که با این دل چه کردی

برو نامهربون بیگانه با من

تو هر لحظه به رنگی در می آیی

رها کن این دل دیوونه ام را

برو سیرم از این دیر آشنایی

وفا کردم،خطا کردم

نمان دیگرکنارم

مکن افسون دلم پرخون

تو را باور ندارم



پنج شنبه 12 / 5 / 1390برچسب:, |

تو رفتی

عاشقتر شدم من

از اونیم که بود

بدتر شدم من

حالا

عاشقتر از اونی که بودم

از دست دادم

همه بود ونبودم

تو رفتی رفتنی

اما

نه از دل



پنج شنبه 11 / 5 / 1390برچسب:, |

دلم برای کسی تنگ است

که چشمهای قشنگش را

به عمق آبی دریا می دوخت

و شعر های قشنگی چون پرواز پرنده ها می خواند

دلم برای کسی تنگ است

كسی كه خالی وجودم را از خود پر می كرد

و پری دلم را با وجود خود خالی

دلم برای کسی تنگ است

کسی که بی من ماند

کسی که با من نیست

دلم برای کسی تنگ است

که بیاید

و به هر رفتنی پایان دهد

دلم برای کسی تنگ است

که آمد

رفت

...... و پایان داد

کسی ....

کسی که من همیشه دلم برایش تنگ می شود



....كسی كه دوستش دارم ....



عاشقانــــــه همیشـــــــه تا ابد تاخود خداونـــــد!



...دلم برای تو تنگ است ...



پنج شنبه 10 / 5 / 1390برچسب:, |

آسمان ميبارد

آسمان قصه عشق من و تو ميخواند

آسمان ياد مرا ياد تو را در دل ما ميکارد

آسمان چون غزل ليلي مجنون شده است

آسمان سخت پر از عطر من و تو شده است

من پر از عشق شدم

من پر از بوي طراوت بوي باران شده ام

من وجودم همه خيس از نم باران شده است

بين ما غصه و غم خار بيابان شده است

به تو مي انديشم

به نگاهم به نگاهت که پر از عشق شدند

روز ديدار هوا ساکت بود

قلب من ليک شنيد خنده هاي دل باراني ابر

بار ديگر آسمان ميبارد
نه به شوق .

بلکه از درد جدايي که ميان من و تو افتاده است



پنج شنبه 9 / 5 / 1390برچسب:, |

 

ای که بوی باران شکفته درهوایت
یاد ازآن بهاران که شد خزان به پایت
شد خزان به پایت، بهار باور من
سایه بان مهرت نمانده برسر من
جزغمت ندارم به حال دل گواهی
ای که نورچشمم در این شب سیاهی
چشم من به راهت همیشه تا بیایی
باغ من! بهارم! بهشتمن! کجایی؟
جان من! کجایی؟ کجایی؟ که بی تودل شکسته ام
سر به زانوی غم نهاده ام، به گوشه ای نشسته ام
آتشم به جان وخموشم چو نای مانده از نوا
مانده با نگاهی به راهی که می‌رود به ناکجا
ایگل آشنا!
بی قرارم بیا
وای از این غم جدایی
باغ من !بهارم !بهشت منکجایی؟
جان من! کجایی؟ کجایی؟ که بی تودل شکسته ام
سر به زانوی غم نهاده ام به گوشه ای نشسته ام
آتشم به جان وخموشم چو نای مانده از نوا
مانده با نگاهی به راهی که می‌رود به ناکجا
ایگل آشنا!
بی قرارم بیا
وای از این غم جدایی

 



پنج شنبه 8 / 5 / 1390برچسب:, |

شمع داني دم مرگ به پروانه چه گفت؟

گفت اي عاشق ديوانه تو نابود شوي...

سوخت پروانه ولي خوب جوابش را داد

گفت طولي نكشد تو نيز نابود شوي

 



پنج شنبه 7 / 5 / 1390برچسب:, |


شبانه با من عاشق نخوان شعر جدایی را

 


به یاد آور فقط یک بار تو روز آشنایی را

 


همان روزی که گشتم عاشق چشمان پاک تو

 


نمی دانستم اکنون می نوازی بی وفایی را

 


مگو با من دگر از رفتن و از بازی تقدیر

 


که من باور ندارم طعم تلخ بی نوایی را

 


نخوان از وا ژه های تلخ پرواز و صعود و اوج

 


که من طاقت ندارم درد سخت بی صدایی را

 


حضور سبز تو در خاطراتم تا ابد با قیست


کنار تو نویسم روی قلبم نام زیبای رهایی را



پنج شنبه 6 / 5 / 1390برچسب:, |

 

ای که بوی باران شکفته در هوایت
یاد از آن بهاران که شد خزان به پایت 

شد خزان به پایت بهار باور من
سایه بان مهرت نمانده بر سر من

جز غمت ندارم به حال دل گواهی
ای که نور چشمم در این شب سیاهی 

چشم من به راهت همیشه تا بیایی
باغ من بهارم بهشت من کجایی؟

جان من کجایی ،کجایی که بی تو دل شکسته ام
سر به زانوی غم نهاده ام ، به گوشه ای نشسته ام

آتشم به جان و خموشم چو نای مانده از نوا
مانده با نگاهی به راهی که می رود به ناکجا

ای گل آشنا
بی قرارم بیا
وای از این غم جدایی!

 



پنج شنبه 5 / 5 / 1390برچسب:, |

هروقت دلت گرفت ؛ هروقت آسمون برات مثل همیشه آبی نبود ؛ هر وقت احساس کردی داری زیر بار مشکلات خورد میشی ؛ هروقت حس کردی دیگه به درد هیچ کاری نمیخوری ؛

هروقت حس کردی که خیلی بی مصرف و پوچی
هروقت حس کردی خیلی تنها شدی ،
 
                                        به اون بالا نگاه کن
 
ته دلت با اون خلوت کن . اونی که همیشه همراهته ، ولی تو نمی بینیش .
اونی که همیشه مراقبته ولی تو بی خبری .
اونی که طاقت نمیاره تو یه گوشه غمگین بشینی .
اونی که فقط صفتش بخششه و سراسر صفاست .
به اونی فکر کن که برات بارون میفرسته تا تو زیر بارون قدم بزنی و تازه بشی .
به اونی فکر کن که هر روز رنگ آسمونو عوض میکنه تا برات یکنواخت نباشه
به اونی فکر کن که نمیزاره تنها بمونی .
از اون بخواه . فقط از اون کمک بگیر .
به چیزهای قشنگی که برات هدیه فرستاده فکر کن .
به پدر و مادر و دوستای خوبت .
 
    ببینم چند وقته به چشمای مادر و پدرت خیره نشدی ؟
چند وقته که صورتشونو نبوسیدی ؟
چند وقته که صداشون نکردی ؟
چند وقته که تنهایی  رو خودت برای خودت ساختی ؟
                                        
                                       بی حرکت نشستی !!
 
که چی بشه ؟
تا کی؟
تا خودت نخوای هیچوقت تغییری نمیکنی
تا خودت نخوای که به مشکلات غلبه کنی هیچ کس نمیتونه کمکت کنه .
پاشو .
یه یاعلی بگو و آستین هاتو بالا بزن .
پاشو به دورو برت خوب نگاه کن .
اینهمه قشنگی .
اینهمه زیبایی .
اینهمه کسانی که میتونی حداقل تنهاییتو با اونها قسمت کنی . اما تو نمی خوای .
تو میخوای فقط یه گوشه کز کنی و بگی این سرنوشت منه ؟
سرنوشت توی دستای من و توست .
سر نوشت با همت خودمون رقم زده میشه .
پاشو . وقت داره میگذره .
عمر رفته برای هیچ کس بر نگشته و برای تو هم هیچ وقت بر نمیگرده .
به مشکلات نیشخند بزن قبل از اینکه توی چنگالش اسیر بشی .
دستتو محکم به ریسمانی که خدا برات میفرسته گره بزن .
نترس
برو جلو
هر وقت از هر چیز ترسیدی برو سمتش .
برو توی دلش . ایتطوری دیگه ترس برات معنی نداره .
فقط بجنب .
                                              
                                            وقت کمه .
 
 اما اگه بخوای و همت کنی توی این وقت کم خیلی هم وقت زیاد میاری .
فقط پاشو .
زودتر .
 

 



پنج شنبه 4 / 5 / 1390برچسب:, |

سلام به تو به او

میدونید چرا ما آدما اغلب دیگرون رو درک نمیکنیم؟

چون ما اکثرا خودمون رو توی کلبه ی دلمون زندونی کردیم

و آدما رو از پشت شیشه چشامون از دور خیره میشویم

این خیلی بده ...قول دادن آسونه...

یکم فکر کنیم...

 

 



پنج شنبه 3 / 5 / 1390برچسب:, |

سادگی را در تو دیدم با تمام

پیچش و دل درد ناهنگام این عشق

تو یعنی آسمان

یعنی زمین

یا تمام قطره ها از آبهای بیکران

تو تمام من

تمام احساسهای بی دریغ دوست داشتن...

گاهی وقت ها دلت میگیره وقتی میفهمی خیلی کارها رو یه جور دیگه باید انجام میدادی

گاهی وقت ها دلت میگیره وقتی میفهمی که چقدر ساده ای

گاهی وقت ها دلت میگیره وقتی میفهمی خوب بودن به درد نمیخوره باید پست باشی

گاهی وقت ها دلت میگیره وقتی حس میکنی چقدر تنهایی

گاهی وقت ها دلت میگیره از اینکه باید اینقدر تظاهر کنی چیزی برات مهم نیست...

دوستای گلم بازم چندتا سوال ممنون میشم اگه جواب بدین

اولین ترانه ای که هنگام دلتنگی یادت میاد چیه؟

اگه بخوای یه جمله به کسی که دلت رو شکسته بگی اون یه جمله چیه؟

اگه بخوای برای دلتنگی یه اسم بذاری چی میذاری؟

تو یه جمله کوتاه احساسی رو که الان داری رو بگو...

 



پنج شنبه 2 / 5 / 1390برچسب:, |

آمدي جانم به قربانت ولي حالا چرا ؟؟
آمدي جانم به قربانت ولي حالا چرا؟؟
بي وفا بي وفا حالا كه من افتاده ام از پاچرا؟
نوشدارويي - نوشدارويي - نوشدارويي و
بعد از مرگ سهراب آمدي
سنگدل - سنگدل - سنگدل اين
زودتر ميخواستي - حالا چرا؟
عمر مارا مهلت امروز و فرداي تو نيست
من كه يك امروز مهمان توام فردا چرا؟
نازنينا- نازنينا- نازنينا ما به ناز تو
جواني داده ايم
ديگر اكنون با جوانان
ناز كن با ما چرا
وه كه با اين عمر هاي كوته بي اعتبار
اينهمه غافل شدن از چون مني شيدا چرا؟
آسمان چون جمع مشتاقان پريشان مي كند
در شگفتم من - در شگفتم من
نمي پاشد ز هم دنيا چرا؟
شهريارا بي حبيب خود نمي كردي سفر
راه عشق است اين يكي بي مونس و تنها چرا؟
بي مونس وتنها چرا؟؟



پنج شنبه 1 / 5 / 1390برچسب:, |